- نویسنده : میلاد رضانژاد
- بازدید : [۶۷۵] مشاهده
- دسته بندی : دسته: تاریخ ,
سیده ملک خاتون یا شیریندختِ اسپهبدْ رستمِ طبری معروف به امالملوک از فرمانروایان آل بویه و از خاندان باوندیان طبرستان بود. او نخستین زن حکومتگر ایرانی پس از اسلام در تاریخ ایران بود. وی همسر فخرالدوله دیلمی و همچنین مادر دو تن از شاهان آل بویه به نامهای شمسالدوله دیلمی و مجدالدوله دیلمی بود. پس از مرگ همسرش در شعبان ۳۸۷ قمری، دو پسر او به پادشاهی #ری و #همدان رسیدند و به سبب اینکه هنوز در سنین خردسالی به سر میبرند، ادارهٔ امور و نیابت سلطنت به ملکهٔ فخرالدوله واگذار شد. او از شعبان ۳۸۷ تا مرگ اش در ۴۰۷ هجری قمری در عمل حکومت را در دست داشت
.
سرآغاز قدرت سیاسی خاندان «باوندی» در طبرستان را میتوان به زمان اسپهبد قارن باوندی (قرن سوم هجری) مربوط دانست. از این زمان، آنان را «ملک الجبال» لقب دادند. شیرین دختر رستم بن شروین بن رستم بن قارن بود. فخرالدوله، از شاهان آل بویه در ارتباط با خاندان «باوندی»، با شیرین ازدواج کرد و او سیده خاتون لقب گرفت
.
محمود غزنوی در مدتی که شیرین زمام کارها را در دست داشت، اندیشه تسخیر ری را داشت و یک بار با نامه و پیام از وی درخواست تا در ری خطبه و سکه به نام سلطان کند اما جواب سنجیده وی او را ازین درخواست منفعل کرد و از اندیشه درگیری با پیرزنی که شکست از او مایه رسوایی بود و پیروزی بر او هم چنانکه خود وی در جواب سلطان خاطر نشان کرده بود، افتخاری نداشت، منصرف کرد
.
جنبههای مثبت شخصیت سیده خاتون در ابعاد فرهنگی، مذهبی، سیاسی و مدیریتی مورد توجه مورخین قرار گرفتهاست. عنصر المعالی دربارهٔ سیده خاتون مینویسد: «زنی ملکزاده و عفیفه و زاهد بود.» آنچه سیده خاتون را بیش از هر چیز دیگری مورد توجه مورّخان قرار داده، نقش سیاسی او در دوره حکومت همسرش فخرالدوله و فرزندش مجدالدوله است
.
پاسخ شیرین به محمود غزنوی برپایه نوشته عنصرالمعالی :
.
تا شوی من زنده بود مرا اندیشه آن بود که تو را مگر این راه بود و قصد ری کنی. چون وی فرمان یافت و شغل به من افتاد، مرا این اندیشه از دل برخاست، گفتم: محمود پادشاهی عاقل است، داند که چون او پادشاهی را به جنگ زنی نباید آمدن. اکنون اگر بیایی خدای آگاه است که من نخواهم گریخت و جنگ را ایستادهام، از آنچه در دو بیرون نباشد: از دو لشکر یکی شکسته شود؛ اگر من تو را بشکنم، به همه عالم نویسم که سلطان محمود را بشکستم که صد پادشاه را شکسته بود، مرا هم فتحنامه بود و رسد و هم شعر فتح ، و اگر تو مرا بشکنی چه توانی نوشت؟ گویی زنی را بشکستم؟ تو را نه فتحنامه رسد و نه شعر فتح که شکستن زنی بس فخر نباشد